ناریاناریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

جوجه کوچولوی منو بابایی *ناریا* خانم

خاطرات زایمان من

سلامممممممممممم ناریا خانم من قبل ازهر چیزی خدایا هزارو هزار بار شکرت میکنم ازت ممنونم به خاطر فرشته آسمونی که بهم دادی خدا جونم دوست دارم و دخترمو فقط به خودت می سپارم امروزکه اومد خاطره زایمانمو بنویسم ناریا خانمی من 9 روزت شده و واقعا مارو سورپرایز کردی مامانی فدات بشه 26 مهر ما بود که از روز قبل دردام یه کم بیشتر شده بود البته این اواخر کلا دردام بیشتر بودصبح که از خواب بیدار شدم فقط تونستم یکی دوتا لقمه کوچلو بخورم که اونم به زور خوردم که دخملی گشنه نمونه چون چند روز بود دل درد عجیبی داشتم خلاصه نهارم همین شکلی بودم شب رسید و دردای شکمو کمرم هی بیشتر میشد بابایی عصری   از سرکار برگشت ...
9 آبان 1391
1